گروه دین و اندیشه شهرآرانیوز - بازمانده اند. لحظه شماری میکردند برای رسیدن به عشقی که مشابه ندارد و درست در روزهایی که خیال میکردند انتظارشان به سر رسیده است، خبردار شدند که فعلا خبری از دیدار نیست. حال جاماندگان زیارت اربعین از این قرار است. عاشق اند و رفتار کردن شبیه آدمهای فارغ برایشان سخت است.
هرچه به اربعین نزدیکتر میشویم، هجوم خاطره سالهای گذشته به ذهنشان، بیشتر میشود؛ خاطره پیاده رویهای شبانه و خلوتهای عاشقانه در مسیر نجف تا کربلا. این روزها دل جاماندههای پیاده روی اربعین کیلومترها دورتر سیر میکند، در رفت وآمد میان حرم دو برادر. هرچه هم که برایشان شعر میخوانی که «بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی»، گوش دلشان بدهکار نیست.
آن طور که میگویند قسمت سختتر ماجرا این است که بخواهند برای دیگرانی که طعم این سفر را نچشیده اند، توضیح بدهند دقیقا چرا در این روزهای آفتابی، دلشان ابری است، چرا در زیر پستهای اینستاگرامی با مضمون زیارت امام حسین (ع)، همدیگر را تگ میکنند و چند ایموجی گریه را هم میگذارند کنارش.
سخت است توضیح بدهند که چرا تا حرف از کربلا و اربعین امسال میشود، در ناکامی شان همه آنهایی را که مقصر میدانند و نمیدانند، ردیف میکنند؛ از رایزنیهایی گله دارند که اگر قویتر بود و بیبرنامگیهایی که اگر نبود، از تعداد عاشقان بازمانده میکاست و باز و بسته شدن مرزهای زمینی را به روزهای منتهی به اربعین، موکول نمیکرد. جا ماندههای اربعین کلافه اند و با یک عکس، یک کلیپ یا حتی یک خبر، در خودشان فرو میروند. اعتراف میکنند به اینکه نمیتوانند درست بگویند سالهای پیش در ازدحامی میلیونی، با جسمی خسته و پاهایی تاول زده، چه رزقی را دریافت کرده اند که جاماندگی امسال این طور بی طاقتشان کرده است.
برای اینکه چندکلمه درددل کند، دائم بغضش را فرو میدهد. پیرزنی است ریزنقش، با لباسهایی که سادگی از آن میبارد. خودش را طاهره معرفی میکند، از اهالی خیابان سرخس. رسم هرروزه او و شوهرش این است که پیاده به حرم مشرف شوند. تا اسم اربعین و کربلا را میشنود، انگار که غم دنیا روی دلش آوار میشود. با حقوق کارگری که یک روز میرسد و چندروز نمیرسد، هرسال، ذره ذره پول هایشان را روی هم میگذاشتند به این امید که تا رسیدن اربعین، هزینه سفر زمینی شان به کربلا، جور شود.
حساب اربعین سالهایی که آقا، آنها را به حضور میطلبید از دستش در رفته است؛ ده سال، شاید هم بیشتر. «امسال قرار بود با بچههای یک هیئت بریم کربلا. واکسن هامون رو هم زده بودیم. گفتن نفری سه میلیون تومن علی الحساب آماده کنید. هرطور بود آماده کردیم. بعد یک هو گفتن فقط هوایی. ما پولمون به این چیزا نمیرسه؛ جا موندیم.»
باز بغض در گلوی طاهره راه بندان کرده است. «خلایقی که رفتن پیاده روی رو از تلویزیون میبینم، دلم آتیش میگیره. میگم خدایا میون این همه آدم، فقط ما جا نمیشدیم؟ شاید بد کردم، شاید دل کسی از من رنجیده. کاش همه از هم بگذریم.»
انگار که مَحرمی برای گفتن از این غم ناتمام پیدا کرده باشد، خودکار ادامه میدهد: شوهرم خیلی دل هواییه. میگه اگه راه بازموند، بعد اربعین بریم. ما دو ساله که کربلا نرفتیم. نمیدونم...» آشوب دل پیرزن، بیشتر میشود. او را با بغض سنگین و واگویههای درونی اش تنها میگذاریم، با تمام «نمی دانم» هایش، اینکه زنده میماند تا قدم زدن دوباره در بین الحرمین را تجربه کند یا اجلش سر میرسد و این آرزو را با خود دفن خواهد کرد.
«من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی، چه فراقی...» شنیدهای که امسال از آنهایی بوده که قصد زیارت کربلا را داشته و از سفر بازمانده است. تمام چیزهایی را که میخواستی بدانی، از روی آهنگ پیشواز تلفن همراهش متوجه میشوی و مرددی برای گفتگو؛ مبادا باز کردن سر صحبت و گفتن از سیب سرخی که امسال هم از چیدنش باز ماند، به بی قراری اش دامن بزند.
میگوید چند سال است که قصد زیارت کرده است و نمیتواند؛ یک سال بارداری، یک سال طفل شیرخواره، هرسال بهانه اش جور است برای نرفتن، نرسیدن و جاماندن. خودش را عصمت معرفی میکند. از پشت تلفن، کم حوصله به نظر میرسد. برای اینکه جواب سؤالمان را بدهد، اول باید کودک بی قرارش را آرام کند. کوتاه میگوید که امسال قسط و قرضشان زیاد بود، بااین حال عزمش را جزم کرده بود که با همسر و بچه اش راهی شود.
«گفتیم نهایتش اینه که برامون شش هفت میلیون تومن دربیاد. بعد که گفتند راه زمینی بسته است و فقط باید با هواپیما بریم، قیمتای خیلی بالاتر از برآوردمون رو شنیدم، اونم برای یک نفر. هرجور حساب کردیم، دیدیم از پس هزینه هاش برنمی آیم.» خبرهای ضدونقیض از دشوارسازی عامدانه زیارت اربعین ایرانیان را در شبکههای اجتماعی، خوانده و آشفته شده است. پای خدا را وسط میکشد و با آهی غلیظ میگوید: اگر کس یا کسانی این کار را با من و امثال من کردند، از آنها نمیگذرم. روزی که دور نیست، به هم میرسیم.
با پویش «زیارت نیابتی» چطور از راه دور به زیارت امام حسین (ع) برویم؟
زیارت شهید کربلا خوب است، هر وقت سال و با هر شرایطی که میخواهد باشد و پیاده روی اربعین، از همه اینها خوبتر است. پیرزن این طور فکر میکند. اسمش فاطمه است. صورت گِردش را با روسریای سیاه، قاب گرفته است. سال هاست که از روستا به مشهد مهاجرت کرده است، اما هنوز به رسوم زادگاهش پایبند است. مثلا اینکه در همه روزهای سال، چارقد بلند سفید بپوشد و آن را زیرگلو سنجاق کند؛ همه سال به جز ایام عزای اهل بیت (ع). خط و خطوط چهره اش میگوید که باید هفتاد سال را پر کرده باشد.
امسال یکی دو نفر از دامادها و نوه هایش راهی زیارت اربعین شده اند و دل پیرزن را با خود برده اند. با لهجهای که به نیشابوری میزند برایت تعریف میکند چندسال پیش که حال جسمی اش روبه راهتر از الان بوده، یک بار برای پیاده روی اربعین، همراه خانواده اش عازم شده است. تا جایی که میتوانسته پیاده میرفته است و هرجا را که کم میآورده از ویلچر مدد میگرفته است. میگوید که همان یک سال برای اینکه طعم این سفر را بچشد و بفهمد زیارت یعنی چه، کافی بوده است. غم از دست دادن فرصت اربعین امسال آن قدر برایش بزرگ است که خلاصه میگوید: کاش همان یک سفر را هم نمیرفتم. باقی حرفها را چشم هایش میزند؛ چشمهایی که هر آن برای بارانی شدن آماده اند.
«نکن عزیز جان، نرو!» حواسشان به صدای بلندشان نیست و اینکه دیگر مسافران اتوبوس، سر برگردانده اند و به حرف هایشان گوش میدهند. بانوی اولی دارد به دومی توصیه میکند که به مرز ایران و عراق نرود. دارد از اطرافیانش میگوید که رفته اند، سرگردان اند و هنوز خبری از باز شدن مرز زمینی نیست.
آن یکی با حسرت از دلتنگی اش برای زیارت میگوید و اینکه راه چارهای برایش باقی نمانده است. در حرفهای جسته وگریختهای که از شهروندان میشنوی، شوق زیارت کربلا محسوس است. حتی اینجا در وضوخانه صحن آزادی هم حرف، حرف پیاده روی اربعین است. خادم و زائر، هرکس چیزی میگوید.
خادمی که مسئولیت تصحیح وضوی زوار را دارد، یک سوی این صحبت است و زائرانی که شایعات در مورد بی نظمیهای اعزام امسال زائران به کربلا ذهنشان را مشوش کرده است سوی دیگر این صحبت ها. خادم با استدلال به شایعات نه میگوید و فضای وضوخانه را آرام میکند. از بلندگوهای صحن صدای مداح میآید که از دوساله شدن دلتنگیها برای پیاده روی اربعین میخواند و از پشت سر، جمعیت سیاه پوشی را میبینی که شانههای لرزانشان از غم درونشان خبر میدهد.
«از عوارض احتمالی واکسن زیاد خوندم. منم نگران بودم و قرار نبود تا مطمئن شم، واکسن بزنم، اما راستش تا زمزمه هاش اومد که ممکنه واکسن شرط سفر باشه، فقط به عشق زیارت امام حسین (ع) و پیاده روی اربعین، دز اول رو زدم.» خودش را فاطمه معرفی میکند. کلافگیای که در چهره اش میبینی جای تردید ندارد. میگوید دو ماه پیگیر خبرها بوده و هرخبری را که در آن اسمی از عراق و اربعین بوده خوانده است. امسال او و پسر و همسرش قصد زیارت داشتند. «هنوز از دز اول واکسنم، یک ماه نگذشته بود. سایت باز نشد و نتونستم دز دوم رو بزنم. پسرم ۲۰ سالشه. اونم همین طور. شوهرم رفت، با کلی حس بد. بهش گفتم حق نداره فیلم و عکس بفرسته. من امسال واقعا طاقت ندارم.»
سوای دلتنگی، رنج مضاعف او را از شنیدن خبرهایی حس میکنیم که درباره یکی از شرکتهای هواپیمایی خارجی شنیده است. «بعضی از دوستام بدون اینکه در سامانه سماح ثبت نام کنن، با همین شرکت رفتن. بدون اینکه دو دزشون رو زده باشن. شرطش فقط منفی شدن پی سی آر بود و البته یک جیب پر پول. با سماح رفت و برگشتت حدود شش میلیون تومن در میومد، ولی با این شرکتی که میگم فقط برای یک طرف، هفت میلیون تومن به بالا. شوهرم نداشت و ما جاموندیم. ایناست که من رو رنج میده.»
برای دیدن عکسهای اختصاصی شهرآرانیوز از پیادهروی اربعین و حالوهوای نجف و کربلا کلیک کنید: